زندگی ما بسیار بهتر و زیباتر میشد اگر در مدارس و دانشگاهها این مهارتها را بهصورت اصولی به ما میآموختند.
مدرسه، معلمها و کتابهای درسی، تأثیری انکارنشدنی روی آینده یک فرد یا جامعه دارند. اگر نیک بنگرید و اندیشه کنید، شاید با من موافق باشید که حتی تکجملات آموزگاران در سنین کودکی، میتوانند آینده شغلی یا جهانبینی آینده دانشآموزان را تغییر بدهند.
دبستانهای جای بهتری میشدند، اگر اینهمه اصرار برای تزریق معلومات، عقاید و باورهای «مسلم» به ذهنهای ما در آنها صورت نمیگرفت و بهجای آن روی چیزهایی مثل روش تحقیق، پرسشگری، شیوه درست تعقل و استدلال تأکید میشد.
سایت لایفهکر فهرست جالبی از ۱۰ مهارتی را گردآورده است که اگر ما در همان سنین کودکی و نوجوانی، بهجای آنهمه درسهای خستهکننده، یا لااقل در کنار آنها میآموختیم، زندگی موفقتری میداشتیم:
بسیاری از ادارات دولتی در حال حاضر کلاسهای ICDL برای کارمندان خود میگذارند، اما این کلاسهای خستهکننده و غیرکاربردی واقعاً نمیتوانند به نیازهای پایه هنرآموزان پاسخ بدهند.
کاش جای این کتابهای خستهکننده، درسهای کاربردیتری با مثالهای ملموس تنظیم میشدند و کاربران بهصورت ساده یاد میگرفتند که چطور مثلاً ویندوز نصب کنند، فضای هارد را مدیریت کنند، از آنتیویروس و فایروال استفاده کنند، دانلود کنند و چطور بهصورت ایمن و هدفمند وبگردی کنند یا حتی وبلاگ بنویسند!
متأسفانه در حال حاضر هیچ برنامهای برای معرفی رمانهای کلاسیک به دانشآموزان وجود ندارد، شاید این رمانها تهدیدی برای ذهنهای نوجوانها تلقی میشوند!
تصور میکنید که جامعه تحصیلکردهای داریم؟ یک رمان ادبی به دست گروهی از همین تحصیلکردهها با مدارک درخشان بدهید و از آنها بخواهید یک صفحه را از روی بخوانند، از همان حالت قرائت آنها درمییابید که چقدر در درک مطلب و ادای صحیح کلمات و اصطلاحات ضعیف هستند.
مشکل عمده دیگر ما این است که با روشهای تندخوانی علمی آشنا نیستیم و شمار اندکی از ما هم که تندخوان هستند، این مهارت را با آزمونوخطا و تجربه و بهحکم نیاز، آموختهاند.
اوه! سفارشی میدهید و قرار ملاقاتی میگذارید و توقع دارید که طرفتان، درست سروقت کار را تحویل بدهد و یا سر قرار بیاید. متأسفانه در جامعه ایران، وقت و قول هیچ احترامی ندارند.
موضوع، در بسیاری اوقات عدم تعهد یا بیاحترامی طرف شما نیست، بلکه این واقعیت است که آنها واقعاً در مدیریت وقت ناتوان هستند.
بسیاری از ماها نمیدانیم که چطور کارها مهم و جانبی و تفریحات خود را زمانبندی کنیم، چطور یک پروژه بزرگ را به پارههای کوچک تقسیم کنیم و هر پاره را مطابق زمانبندی روزانه مشخصی انجام بدهیم. درست به همین خاطر است که یک پروژه یکماهه در ایران، گاهی شش ماه یا یک سال طول میکشد!
خوشبختانه به خاطر کنکور و آزمونهای بزرگ دیگری که مجبور هستیم در آنها شرکت کنیم، برخی از مؤسسات آموزشی، مدتی است که روشهای مطالعه را بهصورت علمی آموزش میدهند.
این البته کافی نیست و لازم است بهصورت مداومتری روشهای مطالعه، تقویت حافظه و مرور درسها به ما آموزش داده شود.
بسیاری از ماها این بهانه را دارند که اصولاً حقوق ماهانه آنقدر نیست که بخواهیم به دنبال مدیریت کردنش هم باشیم، اما خب بعد از گذشت سالها و آزمونوخطاهای مکرر، بر باد دادن مبالغ هنگفت برای خریدهای بیخود، سرمایهگذاریهای اشتباه و از دست دادن فرصتهای طلایی، ما تازه میفهمیم که چه اشتباهاتی کردهایم.
فکر میکنید که اگر همینالان در شهر بزرگی که در آن زنده هستید، زلزله بیاید یا در صحرا یا کوهی رها شوید، چقدر شانس بقا دارید. در خانه چند نفر ما آب و غذا برای چند روز ذخیرهشده است، چند درصد ما جهتیابی علمی را بلد هستیم؟
ایرانیها فکر میکنند که مهارت چانهزنی یا اگر بخواهم عوامانه صحبت کنم فریب و مخزنی را خیلی خوب بلد هستند. اما در عمل وقتی پای صحبتهای دو طرف یک معامله بنشینید، میبینید که این مهارت بهصورت علمی در ما وجود ندارد.
مثلاً تصور کنید که کارمند یک دستگاه دولتی یا نماینده یک صنف هستید و برای بهتر کردن شرایط کاریتان مجبور هستید روی رئیس خود، تأثیر بگذارید.
بسیاری از موارد تنها کاری که از عهده از خیلیها برمیآید، تملق و چاپلوسی یا در مقابل آن خشم و شکوه و شکایت پیدرپی است، درصورتیکه راههای بهتری برای تأثیرگذاری و نرم کردن دل مافوقها وجود دارد.
برای مثال شما میتوانید خیلی ساده، کاری کنید که رئیس (اگر خوشنیت باشد و بخواهد!) خود را در شرایط دشوار کاری خود شما تصور کند، شما میتوانید در حین مذاکره موفقیتها و شایستگیها را که در عین داشتن مشکلات فراوان کسب کردهاید به رخ بکشید و برای خود احترام بخرید، شما میتوانید بهجای فریب، تملق یا سعی در فروختن دیگران، با همداستان کردن دیگران با خود برای خود احترام بخرید ….
کمتر کسی است که از آموختن روشهای دفاع شخصی بینیاز باشد، یک پزشک، پرستار در بیمارستان، یک هر رهگذری که این روزها در خیابانهای شهرهای بزرگ تردد میکند، باید لااقل بهصورت اندک هم شده، دفاع شخصی بداند. دانستن این روشها، بر میزان اعتمادبهنفس شما میافزاید و حتی گاهی میتواند جان شما را نجات بدهد.
آموزش روشهای «نه» گفتن، مقابله با شکستهای بزرگ در زندگی، استرس و افسردگی و خشم، بسیار ضروری هستند.
جامعه ما واقعاً به خاطر نبود چنین آموزشهایی زیان فراوان دیده است، ما یاد نگرفتهایم که چطور در هنگام خشم، میتوان خونسردی را بازیافت، یاد نگرفتهایم که چطور میتوانیم بهجای پناه بردن به مخدرها، غم خود را تسکین بدهیم و چطور در مقابل درخواستهای بیجای دیگران محکم بایستیم و «نه» بگوییم.
برای موفقیت در آزمونهای شغلی (البته اگر کاذب نباشند و قبل از شرکت در آنها، عملاً انتخاب صورت نگرفته باشد!) باید مهارتهایی داشته باشید، از ارائه یک رزومه خوب گرفته تا شیوه در بر کردن لباس رسمی مناسب، زبان بدن، نشستن، دست دادن و صحبت کردن.
میتوان موارد دیگری را بر این فهرست ۱۰ تایی افزود، اما اگر خوب نگاه کنید، میبینید که بسیاری از ماها شاید دو سه دهه از زندگی را صرف آموختن تجربی همین مهارتها کردهایم، درصورتیکه میتوانستیم همین مهارتها را بهصورت مدونتری در زمان کوتاهتری در مدارش بیاموزیم و به کار بگیریم.
فراتر از اینها، حتی در آموزش دروس رسمی در مدارس، هم عنصر گمشده، ایجاد خرد یا فرزانگی wisdom است.
مغز ما، فقط یک انبار یا هارد دیسک برای ذخیره اطلاعات نیست، ما باید بتوانیم بهصورت مرتب بین چیزها و رویدادها ارتباط برقرار کنیم، بپرسیم، تعمیم دهیم، مسلمات را زیر سؤال ببریم، چارهجویی کنیم.
در همین راستاست که میشود کلاسهای خستهکننده ادبیات داشت، بدون اینکه کوچکترین شعلهای برای نویسنده شدن، شاعرانگی و قریحه خوش را در مغز دانشآموزان پرورش داد. میتوان از دهها منظومه و کتاب شعر و رمان در قسمت تاریخ ادبیات نام برد، بدون اینکه جلسات همخوانی کتابها را داشت!
درست به همین خاطر است که شما درصورتیکه یک پدر یا مادر هستید، باید از همین حالا به فکر آموزشهای مکمل تأثیرگذار برای فرزندان خود باشید.