جستجوکده

دستاورد جستجوی پرسشهای من از دنیای اینترنت

جستجوکده

دستاورد جستجوی پرسشهای من از دنیای اینترنت

عبید زاکانی گفت:

در خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سر هر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ ایرانیان. 


خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: 

«عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏اند؟» 


 گفت:

«می‌دانند که ما ایرانیان به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» 


خواستم بپرسم: 

«اگر  در میان ما کسی باشد که بداند و عزم بالا رفتن کند...» 


نپرسیده گفت: 

«اگر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خودمان بهتر از هر نگهبانی پایینش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!»

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد