در این مقاله اصلا بحث خوب بودن ثروتمندان یا بد بودن فقرا نیست. مسئله ای که مطرح است این است که ثروتمندان چگونه و با چه روشی به موفقیت دست یافته اند. البته مشخصا منظور ما افرادی است که از راه صحیح و بر اساس اصول به موفقیت رسیده اند!!!
سوال اینجاست که:
آیا همه می توانند به درجه مشخصی از موفقیت برسند؟
آیا موفقیت شاه کلیدی دارد که تنها در دست افراد خاصی است؟
در این مقاله با دید واقع گرایانه به این مسئله پرداخته می شود:
هر جا ثروتمندی را یافتید بلافاصله دنبال سازمان او با یک سیستم مطلوب و کارآمد بگردید. چرا که هرگز نمیتوان بدون یک ماشین پولسازی به ثروت و دارایی رسید. در واقع، آنها با عملکرد صحیح و درست خود و مبتنی بر یک تفکر سالم، ماشینی میسازند که دائم در حال چاپ اسکناس باشد.
خلاقیت: ثروتمندان یک بار کار میکنند تا یک عمر بخورند و فقرا یک بار میخورند تا یک عمر کار کنند. اگر زندگی ثروتمندان را به طور دقیق و حساب شده مطالعه کنید، متوجه خواهید شد که تمام تلاش آنها در ابتدا، رسیدن به استقلال مالی است.
آنها تلاش میکنند که برای خود، یک منبع درآمدی ایجاد کنند و بتوانند از آن در تامین هزینههای روزمره زندگی خود استفاده کنند. تمام هم و غم آنها این است که در اثر تلاش مقطعی، یک درآمد پایدار و دائمی ایجاد کنند و بعد از آن بتوانند به آزادی فکری، مالی و... برسند.
تی هارواکر، نابغه مالی، در تعریف خاطرات خود در حوزه کسب و کار، بیان میکند که برای راه اندازی یک بنگاه اقتصادی کوچک به مدت شش ماه، به صورت شبانه روزی در آنجا کار میکرده است تا آن را به اتمام برساند و یک مدیر خوب برای آن استخدام کند. پس وقتی که کار تمام شد هرگز به آنجا مراجعه نکرده است و خود بنگاه، با عوامل خود به نحو احسن، کار خود را ادامه میدهند.
سازمانی که ساخته است از هر لحاظ عالی بود و یک سیستم یکپارچه و مطلوبی در آن ایجاد کرده که عوامل مربوطه را به هم متصل میکرده است. منظور از این جمله که ثروتمندان یک بار کار میکنند تا یک عمر بخورند این است که آنها برای ایجاد یک سیستم و یک سازمان هوشمند و خودکفا، تمام تلاش وکوشش خود را انجام میدهند تا آن را ایجاد کنند و پس از ایجاد آن، سیستم خود به خود کار میکند و درآمد ایجاد میکند.
منظور از اینکه یک بار کار میکنند این است که آنها یک کار اساسی و سازمان یافته انجام میدهند که باعث ایجاد درآمد همیشگی و دائمی میشود و میتوان روی درآمد ممتد و پایدار آن حساب کرد و فرد مطمئن است که این درآمد همیشگی است و به مرور زمان، افزایش هم خواهد یافت و بدون حضور آنها کار خواهد کرد.
آنها در یک مقطع زمانی، با کاهش مناسب هزینه و افزایش درآمد و با تفکر ثروت آفرینی، اقدام به خرید داراییهای پایه میکنند و مطمئن هستند که این داراییها میتوانند هرگونه دغدغه درآمدی آنها را برطرف کنند.
استفاده از تجربیات گذشته: ثروتمندان از تجربیات گذشته خود و از شکستها و تحمل ضررهای خود برای ساختن سازمانی کارآمد و موثر برای ایجاد رفاه و آسایش در آینده برای خود استفاده میکنند.
آنها گذشته خود را مرور و بررسی میکنند که چه کارهایی را اشتباه انجام دادهاند و چه کارهایی درست بوده است و از این عمل، درس میگیرند و سعی میکنند که یک اشتباه را دو بار تکرار نکنند.
در جهت تقویت نقاط قوت و برطرف کردن نقاط ضعف خود برمی آیند و از این موارد در جهت ساختن سازمانی جدید، موثر و مفید استفاده میکنند. آنها تمام تلاش خود را به کار میبندند که زیربنای این سازمان بسیار قوی و محکم باشد و با هرگونه حادثه جزیی آسیب نبیند و دچار زوال نشود.
آنها آینده نگر هستند. بنابراین سفری به آینده انجام میدهند تا ببینند که تا چه وقت میتوانند از محل درآمد این سازمان استفاده کنند. سازمان ایجاد شده را به مرور زمان ترمیم، بهینه و تقویت میکنند که عمر آن زیاد شود. آنها نه تنها این کار را برای خود انجام میدهند بلکه از محل مزایای کارشان، دیگران نیز استفاده میکنند.
پشتکار: (مورد ماتسوشیتا) نمونههای خیلی زیادی از این موارد در دنیا پیدا میشود که به عنوان مثال، یکی از آنها به نام ماتسوشیتا را شرح میدهم:
او فردی روشنفکر و ثروتمند بود که کار خود را از یک اتاق ۹ متری شروع کرد. او ابتدا کارمند یک شرکت متوسط بود و به صورت ماهانه حقوق دریافت میکرد ولی ذهن خلاقی داشت تا اینکه یک روز، پیشنهادی جهت بهینه سازی محصول به واحد مدیریت ارائه کرد و این پیشنهاد مورد پذیرش واقع نشد و مدیران به سردی با او برخورد کردند و برای نظرش اهمیت چندانی قائل نشدند.
این موضوع ماتسوشیتا را بسیار ناراحت کرد، طوری که او تصمیم گرفت از شرکت استعفا دهد و برای خودش کار کند. وقتی که کار خودش را در یک اتاق ۹ متری همراه با همسر و برادر همسرش شروع کرد، هرگز فکر نمیکرد که چنان بدبختی غیرقابل تحملی را پیش رو خواهد داشت.
روزگار برای او بسیار سخت شد و او از تامین هزینه نیازهای اولیه خود مانند خورد و خوراک و لباس عاجز بود. پروژه او برای رسیدن به نتیجه، زمان زیادی را تلف کرد و در میان راه، برادر خانمش از آنها جدا شد. چون دیگر چیزی برای خوردن نداشتند. او به هر زحمتی، به مدت ۹ سال این فلاکت و بدبختی را تحمل کرد تا کم کم به فروش جزیی و درآمد اندکی رسید تا بتواند به آینده این شغل امیدوار باشد.
او به مرور زمان و با جذب همفکران خود و با یک مدیریت مبتنی بر انسانیت توانست یک سیستم بزرگ، پویا، پردرآمد و ... بسازد و هر ثانیه و هر لحظه به فکر بهینه سازی سیستم خود باشد.
امروزکه این مطالب را مینویسم، ماتسوشیتا در بین ما نیست ولی سازمان او با پرسنلی بالغ بر بیش از دویست و پنجاه هزار نفر در حال کار کردن است و بیش از یک میلیون نفر به صورت مستقیم و غیرمستقیم از کاری که او ایجاد کرد ارتزاق میکنند. او موفق شد برندهای مطرحی چون پاناسونیک را ایجاد کند که به گوش مردم دنیا واژه آشنایی است.
سیستم کارآمد: هر جا ثروتمندی را یافتید بلافاصله دنبال سازمان او با یک سیستم مطلوب و کارآمد بگردید. چرا که هرگز نمیتوان بدون یک ماشین پولسازی به ثروت و دارایی رسید. در واقع، آنها با عملکرد صحیح و درست خود و مبتنی بر یک تفکر سالم، ماشینی میسازند که دائم در حال چاپ اسکناس باشد. این ماشین خودکار است و به وجود فیزیکی آنها وابسته نیست و خود به خود کار میکند.
نقطه مقابل ثروتمندان، فقرا هستند. آنها یک بار میخورند تا یک عمر کار کنند. دلیل بارز فقیر ماندن، هزینههای عروسی آنها، هزینه مهمانی آنها، هزینههای زیاد روزمره آنها و ... است. آنها دقیقا برای دیگران زندگی میکنند و رضایت باطنی آنها، صرفا جلب توجه افکار عمومی است. آنها دوست دارند که زبانزد خاص و عام باشند ودر هر جا از آنها تعریف و تمجید شود. برای آنها هزینه و اسراف، یک افتخار محسوب میشود و هرگز متوجه نیستند که پول و دارایی، امانتی در دست آنهاست و صاحب اصلی نیستند و فقط در مقطعی از زمان، صاحب آن شدهاند و لازم است که از آن استفاده صحیح و مطلوب کنند.
آینده نگری: ما در این دنیا، چند صباحی مهمان هستیم و عمر ما محدود است. هرگونه غرور، اسراف، عدم رعایت اخلاقیات و ... سند نابودی ما هستند. در ردههای مختلف از سطوح پایین تا سطوح بالا، فرهنگ فقر در افراد مختلف دیده میشود.
فرض کنید فردی مبلغ هشتصد هزار تومان در ماه، درآمد دارد و هزینهاش نیز در همین حدود است. متاسفانه مشاهده میشود که این فرد با قرض، یک جشن عروسی برگزار میکند که ده میلیون توان هزینه دارد. بنابراین مجبور است در آینده مبلغی از درآمد خود را بابت پرداخت دیون در نظر بگیرد. همین فرد، با تفکر تکمیل زندگی خود، یک خودروی لیزینگی خریداری میکند تا رفاه بیشتری داشته باشد. غافل از اینکه با دست خود، خود را به هلاکت میاندازد. بعد از گذشت یک مدت زمانی، او اقدام به خرید اثاثیه منزل میکند و چون تفکر هزینهای دارد همچنان به نیست و نابودکردن آینده خود میپردازد و نتیجهای که حاصل میشود این است که مجبور میشود زمان آینده خود را بفروشد تا هزینه زندگی امروز خود را بپردازد و این یک معامله غلط است.
واقعا درسته .